باسلام و با تشکر از اینکه چنین فرصتی به من دادین...
من اشرف تقوایی از جمله بیماران ”شهر اشرف“ هستم که چندین ماهه شاهد کارشکنیهای درمانی، باصطلاح بیمارستان عراق جدید، چه در ریل درمان خودم و چه سایر خواهران و برادرانم هستم و میخوام تو این فرصت کوتاه ذرهای از اونها رو بیان کنم..
البته اونچه که امروز و طی دوسال گذشته به اشرفیان رفته، از یکسو دردیست بیان نشده و از طرف دیگه حماسهایست پرشکوه، لذا از این فرصت پیش اومده بسیار استقبال میکنم...
طبیعیه که بهعنوان یک اشرفی، تمایلی ندارم که از خودم و وضعیتم بخوام بگم چون اونقدر وضعیت سایر خواهران و برادران بیمارم نگرانکننده، خطیر و آزار دهنده است که به واقع درد خودم رو فراموش میکنم...
از جمله خواهرم الهام که از سرطان تیروئیدرنج میبره و از اجرای قرارش مستمراً ممانعت میشه و من از نزدیک روزانه شاهد تحلیل جسم و جانش هستم... .
یا برادرمون کاظم که همچنان بهدلیل عدم اجرای قرار دیالیز کلیهاش متحمل دردهای زیادیه... نمونه دیگه خواهرم خاتون که در روز ۱۷دی در حمله اوباشان و مزدوران رژیم، مورد اصابت سنگ قرار گرفت و دستش رو شکوندند ولی نزدیک به دو ماه عمل جراحی دستش رو عقب انداختن... و خیلیهای دیگه که دلم میخواست فرصت میبود و میتونستم از تکتک شون نام ببرم...
بنابراین من الآن بیشتر میخوام برای بینندگان عزیز این رو روشن کنم که وقتی میگیم بیمارستان عراق جدید، یک بیمارستان نیست و شکنجهگاهه، چطور؟ ، و چگونه و چرا این رو میگیم؟ و میخوام با نمونههای مشخص شیوههایی که این عاملان سرکوب بهکار میبرند تا اینجا رو به شکنجهگاه و برگ فشاری بر روی مجاهدان پایدار اشرف تبدیل کنند، براتون بگم...
یکی از این اهرمهای فشار، نفرستادن مترجم همراه بیماران برای اجرای قراره... که ما رو هر بار بدون مترجم نزد پزشک میفرستند و بدون هیچ نتیجهیی برمیگردیم... بهعنوان مثال خود من رو سه بار برای اجرای قرارم، بدون مترجم نزد دکتر فرستادند، و هر سه بار بیهیچ نتیجهیی برگشتم... یعنی تردد انجام میشد ولی عملاً قراری اجرا نمیشد... و این خودش ریل درمان منو به تأخیر میانداخت... حتی من قبل از اینکه برای اجرای قرارم برم و گفته بودن که نمیتونی با خودت مترجم ببری، شخصاً و حضوراً به رئیس باصطلاح بیمارستان عمر خالد که از نظر من سوگند پزشکی و انسانیش رو خیلی ارزون به رژیم ایران و کمیته سرکوب فروخته به کرات گفتم که آخه من چطوری بدون مترجم نزد دکتر برم، نمیتوانم دردم رو و مشکلم رو به دکترم بگم و متقابلاً حرفهای اون رو هم متوجه نمیشم ولی عمرخالد با وقاحتی که از کمیته سرکوب و آمران آن به ودیعه گرفته، نپذیرفت که همراه من مترجم بیاد
یا شیوه دیگهای که اینها بهکار میگیرن تا درمان رو به تأخیر بیندازن و بیمار بیشتر درد بکشه، به این شکله که درحالیکه بیماری دارای یک پروسه طولانی و صعبالعلاجه، مستمر دکتر متخصص بیمار رو جابجا میکنن تا درمانش به نتیجه نرسه...
البته نباید گفت ایجاد تأخیر در ریل درمان، چون آخه ریل درمانی وجود نداره، فقط برای سفید سازی شکنجهگاه خودشون، تردد رو انجام میدن و بیماران رو بدون هیچ نتیجهیی میبرند در بغداد میچرخونن و سر میدوانند و با وضعیت وخیمتر نسبت به قبل بیمار رو به اشرف برمیگردونن...
بهعنوان مثال من خودم بعد از بار دوم که تحت عمل جراحی قرار گرفتم، دکترم خواسته بود که منو ویزیت کنه که ببینه مجدداً شیمی درمانی نیاز دارم یانه، ولی عمرخالد بهدلیل اینکه باید دستورات کمیته سرکوب اشرف را مو به مو اجرا کنه، دکتر منو عوض کرد و منو نزد دکتر دیگهای فرستاد طوریکه دکتر جدید حتی حاضر نشد منو ویزیت کنه و میگفت تو بیمار من نیستی و بهدرستی میگفت که تو رو باید همون دکتری که تا الآن ریل درمانت رو انجام داده ویزیت کنه... و نباید دکترت دست به دست بشه و خلاصه دوباره بدون هیچ نتیجهیی برگشتم... ... یعنی ملاحظه میکنید که دوباره تردد انجام شده، رفت و برگشت به بغداد انجام شده، ولی عملاً هیچ قرار پزشکیای اجرا نشده
یکی دیگه از شیوههای شکنجه اینها... نحوه انتقال بیماران اشرف به بیمارستانه... یه قلم آمبولانسهای این شکنجهگاه از مینیمم امکانات خودروی انتقال بیمار فاقده... بیاغراق آمبولانسی که فقط برای یک بیمار و دو نفر همراه جا داره، ۱۰-۱۲نفر رو میریزین توش.
تازه عملاً هم وقتی این ۱۰نفر به محل بیمارستان میرسیدیم زمان وقت اداری پزشکان تمام شده بود، آنقدر که برای اذیت و آزار، وجب به وجب در سیطرههای مختلف، به بهانههای واهی نگه میدارند، بازرسی میکنند، طول میدهند و معطل میکنند تا به این شیوه زمان رو بکشند... و باز بیهیچ نتیجهیی باور کنید هر ۱۰نفر همین مسیر رو با همین مشقّات برمیگشتیم... دوباره تردد انجام شده ولی هیچ قراری اجرا نشده... تازه ناگفته نمونه که در همین مسیر هم، از هرگونه اذیت و آزار دادنمون کوتاهی نمیکنند، از اینکه نمیگذارند غذا بخریم، آب بخریم، حتی داروهایی که دکتر تجویز کرده بخریم و سایر فشارهای روحی مثل گشتن کیفهای فردیمون، آمدن سربازاشون با سلاح بالاسرمون در مطب دکتر، حین ویزیت، و تحقیر و بیاحترامیهایی که در مسیر با ما میکردند و دریغ از ذرهای شرم و حیا...
یکی دیگه از شیوههاشون، برای اینکه بیمار رو بتونن بیشتر مورد فشار قرار بدن، وعده و عید قرارهای پوشالیایه که اول هفته میدن و درست روز اجرای قرار، اون رو منتفی میکنند و هر هفته این بازی رو با بیماران اشرف در میارن... در این رابطه با خود من چندین بار این کار رو کردند مثلاًًًًًًًًً در تاریخ ۳۰-۱۲-۲۰۱۰ قرار تخصصی در بیمارستان بغداد داشتم بهرغم اینکه از روز قبلش یعنی ۲۹-۱۰-۲۰۱۰ مقدم لطیف قاتل، فرمانده گردان ارتشی تحت امر کمیته و عمر خالد شکنجهگر مدیر این باصطلاح بیمارستان تأکید کرده بود که تردد من به همراه دیگر بیماران صعبالعلاج حتماًًًً در این روز انجام خواهد شد، ولیعصر همون روز دکتر شیفتشون ”حسام“ به من گفت تردد فردای تو منتفیه، بدون اینکه هیچ دلیلی رو طرح کنه...
همچنین در تاریخ ۹-۲-۲۰۱۱ بهرغم اینکه قرار بود منو به مرکز پزشکی خاصی در بغداد ببرن، ولی بعدازظهر روز قبلش دوباره تردد همه مون رو منتفی کردند...
دلیل دیگهای که ما میگیم این بیمارستان شکنجهگاهه نصب ۱۰۰ بلندگو از ۲۱۰ بلندگوی اشرف به دیوار اطراف اونه و بیمبالغه ۲۴ساعته ازصدای عربده و فحش و فضیحتهایی که لایق خودشونه دقیقهای نمیشه آسایش داشت
آخه کجای دنیا بیمارستان رو میذارن وسط سیرک و باغ وحش؟ میون مشتی وحوش صادراتی وزارت اطلاعات؟ همه جای دنیا نزدیک بیمارستان تابلوی بوق زدن ممنوع داره و حتی اگه رعایت نشه جریمه میکنن یا داخل خود بیمارستان تابلوهایی با علامت سکوت داره اینجا واقعاً یک دقیقه نمیشه که سکوت حاکم باشه طوری که وقتی من خودم از عمل برگشته بودم و تحت شیمی درمانی بودم این فشارها من رو به نقطهای رسوند که اصرار میکردم که من مداوا در اینجا رو نمیخوام من نمیخوام اینجا باشم ولی ناگفته نمونه که نه تنها اجازه ندادن که من از اونجا برم بلکه به عمد برای بالا بردن فشار شب تا صبح صدای تلویزیون خودشون رو که دیوار به دیوار اتاق بستری ما بود تا آخر بلند کردند دقیقاً همدست و هم خط وزارت اطلاعات و همون وحوش برای که خوشخدمتی نکردهای در برابر کمیته سرکوب اشرف نداشته باشند.
یا نمونه دیگه مسیریه که ما طی میکنیم برای گرفتن یه خشاب قرص یا یه پیگیری قرار تا به این محل برسیم به عمد مسیر رو طوری کردن که از کنار این وحوش مزدور که تحت نام خانواده الدنگ آوردن رد بشیم و اونها تو این مسیر به ما هر چی میتونن فحش و فضیحت میدن اهانت میکنن حتی آت و آشغال و سنگ پرت میکنن و از هیچ دنائتی فروگذار نمیکنن بعد از این مرحله رد میشیم به سیطرهای میرسیم که یه مشت سرباز با سلاح جلوی آدم رو میگیرن بعد دوباره سیطره همینطور آخه از تونل وحشتی باید رد بشیم که آدم نمیدونه داره وارده پادگان میشه یا بیمارستان؟ خب ما این بیمارستان شما رو نمیخوایم برین خودتون رو توش مداوا کنین باور کنین هر بار هم که میرفتیم به اصرار مسئولانمونه که همیشه از سلامت و جسم و جان بچهها میچینن دیگه بار آخر من خودم گفتم من حاضرم بمیرم ولی دیگه اونجا پامو نذارم.
به نظر شما همین چند نمونه که واقعاً مشتی از خرواره نمیشه نتیجه گرفت که عمر خالد و همدستانش شکنجه گرند؟ مگه اینها همون کارهایی نیست که الآن توی شکنجهگاههاشون میکنند. هر وقت در شکنجهگاههای اوین مجاهدان و مبارزان رو درمان کردند در شکنجهگاه بیمارستان عراق جدید هم خواهند کرد.
مگه داموک شمری از خون جوشان مجاهدان در ۶-۷مرداد گریزی داشت؟ شما هم که با این شیوه کثیفتون میدان جنگ جدیدی برای ما باز کردید، منتظر روز محاکمه خودتون باشید...
میخوام بگم که حالا که زمین زیر پای دیکتاتورها و در رأس اونها ولیفقیه ارتجاع داره میلرزه، بهعنوان یک مجاهد خلق اشرفی به مردممون میگم که اینها ناچیزترین قیمیتیه که برای پایداری و حفظ و حراست برج و باروی شرافت خلقمون که ضامن آزادی اونهاست میپردازیم... چرا که از ابتدا، اومدیم برای اینکه همه چیزمون رو بدیم... و به هر رنج و ابتلا و آزمایشی در این راه، استقبال و افتخار میکنیم.. چرا که خواهر مریم نسلی از زنان و مردان رو در اشرف پرورش داده که در کوره ۲۰سال انقلاب و بهطور خاص در ۸سال اخیر در کانون استراتژیکی نبرد، با حمد و حلاوت قیمت پایداریشون رو دادند و آهن به پولاد تبدیل شده... و گفتیم و باز هم میگیم...
انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... بله در جنگیم با همه دشمنان خلق در زنجیرمون و تا رسیدن به پیروزی، سر سوزنی از عهد و پیمانهامون کوتاه نمیاییم...
من اشرف تقوایی از جمله بیماران ”شهر اشرف“ هستم که چندین ماهه شاهد کارشکنیهای درمانی، باصطلاح بیمارستان عراق جدید، چه در ریل درمان خودم و چه سایر خواهران و برادرانم هستم و میخوام تو این فرصت کوتاه ذرهای از اونها رو بیان کنم..
البته اونچه که امروز و طی دوسال گذشته به اشرفیان رفته، از یکسو دردیست بیان نشده و از طرف دیگه حماسهایست پرشکوه، لذا از این فرصت پیش اومده بسیار استقبال میکنم...
طبیعیه که بهعنوان یک اشرفی، تمایلی ندارم که از خودم و وضعیتم بخوام بگم چون اونقدر وضعیت سایر خواهران و برادران بیمارم نگرانکننده، خطیر و آزار دهنده است که به واقع درد خودم رو فراموش میکنم...
از جمله خواهرم الهام که از سرطان تیروئیدرنج میبره و از اجرای قرارش مستمراً ممانعت میشه و من از نزدیک روزانه شاهد تحلیل جسم و جانش هستم... .
یا برادرمون کاظم که همچنان بهدلیل عدم اجرای قرار دیالیز کلیهاش متحمل دردهای زیادیه... نمونه دیگه خواهرم خاتون که در روز ۱۷دی در حمله اوباشان و مزدوران رژیم، مورد اصابت سنگ قرار گرفت و دستش رو شکوندند ولی نزدیک به دو ماه عمل جراحی دستش رو عقب انداختن... و خیلیهای دیگه که دلم میخواست فرصت میبود و میتونستم از تکتک شون نام ببرم...
بنابراین من الآن بیشتر میخوام برای بینندگان عزیز این رو روشن کنم که وقتی میگیم بیمارستان عراق جدید، یک بیمارستان نیست و شکنجهگاهه، چطور؟ ، و چگونه و چرا این رو میگیم؟ و میخوام با نمونههای مشخص شیوههایی که این عاملان سرکوب بهکار میبرند تا اینجا رو به شکنجهگاه و برگ فشاری بر روی مجاهدان پایدار اشرف تبدیل کنند، براتون بگم...
یکی از این اهرمهای فشار، نفرستادن مترجم همراه بیماران برای اجرای قراره... که ما رو هر بار بدون مترجم نزد پزشک میفرستند و بدون هیچ نتیجهیی برمیگردیم... بهعنوان مثال خود من رو سه بار برای اجرای قرارم، بدون مترجم نزد دکتر فرستادند، و هر سه بار بیهیچ نتیجهیی برگشتم... یعنی تردد انجام میشد ولی عملاً قراری اجرا نمیشد... و این خودش ریل درمان منو به تأخیر میانداخت... حتی من قبل از اینکه برای اجرای قرارم برم و گفته بودن که نمیتونی با خودت مترجم ببری، شخصاً و حضوراً به رئیس باصطلاح بیمارستان عمر خالد که از نظر من سوگند پزشکی و انسانیش رو خیلی ارزون به رژیم ایران و کمیته سرکوب فروخته به کرات گفتم که آخه من چطوری بدون مترجم نزد دکتر برم، نمیتوانم دردم رو و مشکلم رو به دکترم بگم و متقابلاً حرفهای اون رو هم متوجه نمیشم ولی عمرخالد با وقاحتی که از کمیته سرکوب و آمران آن به ودیعه گرفته، نپذیرفت که همراه من مترجم بیاد
یا شیوه دیگهای که اینها بهکار میگیرن تا درمان رو به تأخیر بیندازن و بیمار بیشتر درد بکشه، به این شکله که درحالیکه بیماری دارای یک پروسه طولانی و صعبالعلاجه، مستمر دکتر متخصص بیمار رو جابجا میکنن تا درمانش به نتیجه نرسه...
البته نباید گفت ایجاد تأخیر در ریل درمان، چون آخه ریل درمانی وجود نداره، فقط برای سفید سازی شکنجهگاه خودشون، تردد رو انجام میدن و بیماران رو بدون هیچ نتیجهیی میبرند در بغداد میچرخونن و سر میدوانند و با وضعیت وخیمتر نسبت به قبل بیمار رو به اشرف برمیگردونن...
بهعنوان مثال من خودم بعد از بار دوم که تحت عمل جراحی قرار گرفتم، دکترم خواسته بود که منو ویزیت کنه که ببینه مجدداً شیمی درمانی نیاز دارم یانه، ولی عمرخالد بهدلیل اینکه باید دستورات کمیته سرکوب اشرف را مو به مو اجرا کنه، دکتر منو عوض کرد و منو نزد دکتر دیگهای فرستاد طوریکه دکتر جدید حتی حاضر نشد منو ویزیت کنه و میگفت تو بیمار من نیستی و بهدرستی میگفت که تو رو باید همون دکتری که تا الآن ریل درمانت رو انجام داده ویزیت کنه... و نباید دکترت دست به دست بشه و خلاصه دوباره بدون هیچ نتیجهیی برگشتم... ... یعنی ملاحظه میکنید که دوباره تردد انجام شده، رفت و برگشت به بغداد انجام شده، ولی عملاً هیچ قرار پزشکیای اجرا نشده
یکی دیگه از شیوههای شکنجه اینها... نحوه انتقال بیماران اشرف به بیمارستانه... یه قلم آمبولانسهای این شکنجهگاه از مینیمم امکانات خودروی انتقال بیمار فاقده... بیاغراق آمبولانسی که فقط برای یک بیمار و دو نفر همراه جا داره، ۱۰-۱۲نفر رو میریزین توش.
تازه عملاً هم وقتی این ۱۰نفر به محل بیمارستان میرسیدیم زمان وقت اداری پزشکان تمام شده بود، آنقدر که برای اذیت و آزار، وجب به وجب در سیطرههای مختلف، به بهانههای واهی نگه میدارند، بازرسی میکنند، طول میدهند و معطل میکنند تا به این شیوه زمان رو بکشند... و باز بیهیچ نتیجهیی باور کنید هر ۱۰نفر همین مسیر رو با همین مشقّات برمیگشتیم... دوباره تردد انجام شده ولی هیچ قراری اجرا نشده... تازه ناگفته نمونه که در همین مسیر هم، از هرگونه اذیت و آزار دادنمون کوتاهی نمیکنند، از اینکه نمیگذارند غذا بخریم، آب بخریم، حتی داروهایی که دکتر تجویز کرده بخریم و سایر فشارهای روحی مثل گشتن کیفهای فردیمون، آمدن سربازاشون با سلاح بالاسرمون در مطب دکتر، حین ویزیت، و تحقیر و بیاحترامیهایی که در مسیر با ما میکردند و دریغ از ذرهای شرم و حیا...
یکی دیگه از شیوههاشون، برای اینکه بیمار رو بتونن بیشتر مورد فشار قرار بدن، وعده و عید قرارهای پوشالیایه که اول هفته میدن و درست روز اجرای قرار، اون رو منتفی میکنند و هر هفته این بازی رو با بیماران اشرف در میارن... در این رابطه با خود من چندین بار این کار رو کردند مثلاًًًًًًًًً در تاریخ ۳۰-۱۲-۲۰۱۰ قرار تخصصی در بیمارستان بغداد داشتم بهرغم اینکه از روز قبلش یعنی ۲۹-۱۰-۲۰۱۰ مقدم لطیف قاتل، فرمانده گردان ارتشی تحت امر کمیته و عمر خالد شکنجهگر مدیر این باصطلاح بیمارستان تأکید کرده بود که تردد من به همراه دیگر بیماران صعبالعلاج حتماًًًً در این روز انجام خواهد شد، ولیعصر همون روز دکتر شیفتشون ”حسام“ به من گفت تردد فردای تو منتفیه، بدون اینکه هیچ دلیلی رو طرح کنه...
همچنین در تاریخ ۹-۲-۲۰۱۱ بهرغم اینکه قرار بود منو به مرکز پزشکی خاصی در بغداد ببرن، ولی بعدازظهر روز قبلش دوباره تردد همه مون رو منتفی کردند...
دلیل دیگهای که ما میگیم این بیمارستان شکنجهگاهه نصب ۱۰۰ بلندگو از ۲۱۰ بلندگوی اشرف به دیوار اطراف اونه و بیمبالغه ۲۴ساعته ازصدای عربده و فحش و فضیحتهایی که لایق خودشونه دقیقهای نمیشه آسایش داشت
آخه کجای دنیا بیمارستان رو میذارن وسط سیرک و باغ وحش؟ میون مشتی وحوش صادراتی وزارت اطلاعات؟ همه جای دنیا نزدیک بیمارستان تابلوی بوق زدن ممنوع داره و حتی اگه رعایت نشه جریمه میکنن یا داخل خود بیمارستان تابلوهایی با علامت سکوت داره اینجا واقعاً یک دقیقه نمیشه که سکوت حاکم باشه طوری که وقتی من خودم از عمل برگشته بودم و تحت شیمی درمانی بودم این فشارها من رو به نقطهای رسوند که اصرار میکردم که من مداوا در اینجا رو نمیخوام من نمیخوام اینجا باشم ولی ناگفته نمونه که نه تنها اجازه ندادن که من از اونجا برم بلکه به عمد برای بالا بردن فشار شب تا صبح صدای تلویزیون خودشون رو که دیوار به دیوار اتاق بستری ما بود تا آخر بلند کردند دقیقاً همدست و هم خط وزارت اطلاعات و همون وحوش برای که خوشخدمتی نکردهای در برابر کمیته سرکوب اشرف نداشته باشند.
یا نمونه دیگه مسیریه که ما طی میکنیم برای گرفتن یه خشاب قرص یا یه پیگیری قرار تا به این محل برسیم به عمد مسیر رو طوری کردن که از کنار این وحوش مزدور که تحت نام خانواده الدنگ آوردن رد بشیم و اونها تو این مسیر به ما هر چی میتونن فحش و فضیحت میدن اهانت میکنن حتی آت و آشغال و سنگ پرت میکنن و از هیچ دنائتی فروگذار نمیکنن بعد از این مرحله رد میشیم به سیطرهای میرسیم که یه مشت سرباز با سلاح جلوی آدم رو میگیرن بعد دوباره سیطره همینطور آخه از تونل وحشتی باید رد بشیم که آدم نمیدونه داره وارده پادگان میشه یا بیمارستان؟ خب ما این بیمارستان شما رو نمیخوایم برین خودتون رو توش مداوا کنین باور کنین هر بار هم که میرفتیم به اصرار مسئولانمونه که همیشه از سلامت و جسم و جان بچهها میچینن دیگه بار آخر من خودم گفتم من حاضرم بمیرم ولی دیگه اونجا پامو نذارم.
به نظر شما همین چند نمونه که واقعاً مشتی از خرواره نمیشه نتیجه گرفت که عمر خالد و همدستانش شکنجه گرند؟ مگه اینها همون کارهایی نیست که الآن توی شکنجهگاههاشون میکنند. هر وقت در شکنجهگاههای اوین مجاهدان و مبارزان رو درمان کردند در شکنجهگاه بیمارستان عراق جدید هم خواهند کرد.
مگه داموک شمری از خون جوشان مجاهدان در ۶-۷مرداد گریزی داشت؟ شما هم که با این شیوه کثیفتون میدان جنگ جدیدی برای ما باز کردید، منتظر روز محاکمه خودتون باشید...
میخوام بگم که حالا که زمین زیر پای دیکتاتورها و در رأس اونها ولیفقیه ارتجاع داره میلرزه، بهعنوان یک مجاهد خلق اشرفی به مردممون میگم که اینها ناچیزترین قیمیتیه که برای پایداری و حفظ و حراست برج و باروی شرافت خلقمون که ضامن آزادی اونهاست میپردازیم... چرا که از ابتدا، اومدیم برای اینکه همه چیزمون رو بدیم... و به هر رنج و ابتلا و آزمایشی در این راه، استقبال و افتخار میکنیم.. چرا که خواهر مریم نسلی از زنان و مردان رو در اشرف پرورش داده که در کوره ۲۰سال انقلاب و بهطور خاص در ۸سال اخیر در کانون استراتژیکی نبرد، با حمد و حلاوت قیمت پایداریشون رو دادند و آهن به پولاد تبدیل شده... و گفتیم و باز هم میگیم...
انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... بله در جنگیم با همه دشمنان خلق در زنجیرمون و تا رسیدن به پیروزی، سر سوزنی از عهد و پیمانهامون کوتاه نمیاییم...
No comments:
Post a Comment