هلا!، جهان! بشنو! این ترانه را از من
گذشت دوره اندیشه اسارت زن
به بال خویش یقین کردم و پریدم من
هنوز میتپم از شوق این توانستن
رسیدهام به جهانی ازآبی آبیتر
به بال من چه کسی داد عزم بایستن؟
قفس بجاست پرنده بر آسمان زد پر
سخن نو آر ز دنیایی از نوین نوتر
بگو به هر چه قفس، هر چه بند و سد و حصار
فسانه گشت و فسون شد حدیث استثمار
ورای این همه زنجیر، هست پرهایی
ورای این همه شک، باوریست رؤیایی
تو بال خویش به دستان شک خود بستی
یقین بدان پس دیوارهست دنیایی
نگاه کن تو به جاپای آن که راه گشود
فدا نمود ز خود هر نهان و پیدایی
زشرق وغرب جهان این ندا رسد در گوش
ز گام راهگشایان میآید آوایی
بگو به هر چه قفس، هر چه بند و سد و حصار
فسانه گشت و فسون شد حدیث استثمار
No comments:
Post a Comment