Wednesday, November 30, 2011

زمان درحال اتمام براي يك قتل عام ديگر است براي نجات انسانها اقدامي كنيد



مالكي به همراه اربابش خامنه ايي ,براي بستن شهر اشرف و ضرب الاجل تا پايان دسامبر تلاش مي كنند و ميخواهند به اين بهانه قتل عام ديگري انجام دهند
دوستان براي نجات جان اين هزاران انسان بيگناه اولين قدم حمايت شماست از همه شما به عنوان ايراني آزاده و شريف ميخواهيم كه اين اقدام را محكوم كنيدو اين پتيشن را امضاء كنيد.براي امضاء اينجا را كليك كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست بايد اسم و ايميل خودتان را واردكنيد بعد دگمه ساين اين را فشار دهيد
اطلاعات شما محفوظ است

Monday, November 28, 2011

او ميتوانست زنده بماند اما باعث شدند كه او به شهادت برسد

روز نوزدهم فروردین۹۰، صبا در صفوف مدافعان اشرف بود. و برای ولی‌فقیه خونخوار و مزدورانش، که استمرار زمستان نفرت‌انگیز ستم را برای ایران می‌خواستند، صبا بودن، یعنی نسیم و پیام بهار بودن جرم بزرگی بود. آری! صبا با سموم زهری زمستان ارتجاع به خاک افتاد.
حالا صبا به خاک افتاده است. برای اشرف و برای ایران، ایستاد و به خون غلطید. و به همه دختران و پسران ایران پیام داد که با دست خالی هم می‌توان ایستاد و جنگید. و به این دلیل، روحش هم‌چنان همراه قافله نبرد است. چرا؟ چون صدای شکنجه ملتش، هم‌چنان در میهنش طنین‌انداز است.
صبا بگو که چه‌ها بر سرم درین غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسید.
لحظات قبل از شهادت دستش در دست پدرو همرزم دیرینش بود و پدر در مورد آن لحظات نوشت:
«بعداز تیر خوردن صبا وقتی همراه او به بغداد می‌رفتم، افسران عراقی به‌صورت سازمان‌یافته سعی در اتلاف وقت داشتند، یکی از آنها به اسم رائد یاسر وقتی متوجه شد من پدر صبا هستم به سراغم آمد و گفت اگر جان دخترت را می‌خواهی نجات دهی، همین الآن از اشرف جدا شو و با من بیا، بهترین امکانات پزشکی فراهم است بعد هم تو و دخترت را به هر کشوری که بخواهی اعزام می‌کنیم. من عصبانیتم را از این میزان دنائت مهار کردم و فقط برای این‌که او مانع کندتر شدن رسیدن صبا به بیمارستان نشود به او گفتم ما در این جا مهمان مردم عراق هستیم و انتظاری بیش از امکانات در دسترس آنها نداریم. صبا به اصرار از من خواست بگویم بین من و آن افسر چه گذشته است، وقتی ماجرا را گفتم، گفت بابا چرا نزدی توی دهنش؟
در میان راه یکی دوبار یاد خواهر مریم کرد و گفت الآن با شنیدن این خبرها چه می‌کشد. بعد یاد برادر مسعود کرد و گفت «آخ، او همیشه بدترین دردها را باید تحمل کند» سرانجام وقتی ساعت ۹ شب که بیش از ۱۴ساعت از خونریزی صبا می‌گذشت داشتند او را به اتاق عمل می‌بردند باصلابت و اطمینان دست مرا فشرد و گفت «نتیجه هرچه بشود به نفع جنگ صد برابر است».
اکنون آیا هنوز جای آن هست که بپرسیم: «مگر صبا هرگز به خاک می‌افتد؟

صبا به خاک نمی‌افتد ای رفیق نبرد نسیم کشته نگردد ز تیغ زاغ و زغن
چنان نسیم بهاری، ز نو بهاران گفت وزید و خواند پیام سقوط اهریمن
صبا صدای دل‌انگیز مهر فردا بود صبا صلای من و ما، خطاب با دشمن
هماره عطر پیامش وزد به دشت و به باغ به خاک میهنش ایران، چو بوی مشک ختن.

دوستان براي هزاران صباي ديگر كه جانشان در خطر است كمك كنيد و هر حمايتي كه از دستتان برمي آيد انجام دهيد
صداي صبا آزادي به هر قيمت بود
نبايد اين صدا خاموش شود
صداي صبا در اشرف است
براي نجات جان هزاران ايراني ديگر كه براي آزادي ميجنگند اين پتيشن را امضاء كنيد
حتما براي امضاء فقط لايك كافي نيست
اسم وايميل خودتان را وارد كنيد و بعد دگمه ساين اين را فشار دهيد
اطلاعات شما محفوظ مي ماند

Sunday, November 27, 2011

ما دنيا را براي جلوگيري از يك قتل عام ديگر فرا مي خوانيم

مالكي و خامنه اي در يك توطئه جديد ,براي بستن شهر اشرف و ضرب الاجل تا پايان دسامبر تلاش مي كنند و ميخواهند به اين بهانه قتل عام ديگري در كمپ اشرف كه محل سكونت هزاران ايراني مخالف است, دست بزند
همه وجدانهاي بيدار را براي حمايت از اين انسانهاي بيگناه فرا مي خوانيم و ميخواهيم كه هر كجا كه هستند صداي آنها شوند
درهمين راستا پتيشني در حمايت از آنها درست شده كه ميخواهيم شما هم آن را امضاء كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست بايد اسم و ايميل خودتان را واردكنيد بعد دگمه ساين اين را فشار دهيد
اطلاعات شما محفوظ است
براي امضاء اينجا را كليك كنيد

قاتلين مجاهدان بي دفاع شهر اشرف 19فروردين


Saturday, November 26, 2011

دیروز کسی که سازمان ملل‌متحد را نمایندگی می‌کرد، یک پیشنهاد احمقانه کرد



درتاريخ ۱۹نوامبر۲۰۱۱ ـ ۲۸آبان۱۳۹۰ سمپوزيومي در واشنگتن تحت عنوان ”مسئوليت آمريكا در حفاظت اشرف، لغو ضرب الاجل مالكي” با حضور شخصيتهاي سياسي و حقوقي آمريكايي برگزارشد.ذيلا قسمت اول گزارش اين سمپوزيوم ميايد:

هاوارد دین، رئیس حزب دموکرات آمریکا۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۹:
متشکرم، خیلی متشکرم، پاتریک، تام، برای کمک طولانی مدتتان در مورد این موضوع، خیلی متشکرم. آشنایی من با این موضوع از ژانویه امسال شروع شد، هرگز فکر نمی‌کردم روزی به این‌جا برسیم که ۴۱روز بیشتر به پایان ضرب الااجل مالکی باقی نمانده باشد.
۴۱روز ما نزدیک به ۳۰۰روز را فقط به‌خاطر این‌که دولت آمریکا نتوانست از جایش تکان بخورد و درک کند که ما به‌عنوان یک کشور چه چیزی برایمان مهم است و این اصولاً اشتباه است. من می‌خواهم در ابتدا در مورد سازمان ملل‌متحد صحبت کنم. به نظر من سازمان ملل‌متحد رأی شجاعانه‌یی در مورد به‌رسمیت شناختن فلسطین به‌عنوان یک عضو یونسکو داد، و بر همین اساس قانون آمریکا حکم داد آنها از کمک کنگره آمریکا محروم شوند که تقریباً ۲۰درصد از بودجه‌شان است.
من در کل فکر می‌کنم که سازمان ملل‌متحد یک سازمان بسیار مهم در جهان است، و قطع کردن کمک مالی به این سازمان اشتباه است، ولی دیروز کسی که سازمان ملل‌متحد را نمایندگی می‌کند، یک پیشنهاد احمقانه کرد که اگر ساکنان اشرف بدون هیچ ضمانتی در زمینه امنیتی چه از طرف سازمان ملل‌متحد یا آمریکا در داخل خاک عراق پراکنده شوند، مسأله‌یی نیست. من چگونه می‌توانم به کنگره آمریکا بروم و از آنها بخواهم که کمک مالی‌شان را به سازمان ملل متحد، بازگردانند، در صورتی‌که این سیاست بزدلانه چیزی است که آنها در عوض به ما می‌دهند؟ ما کارهای خیلی بهتر از این می‌توانیم انجام دهیم، و من از نمایندگان سازمان ملل‌متحد می‌خواهم در مورد کاری که انجام می‌دهند، فکر کنند.
ما، مابه‌ازاء سرمایه‌گذاری و کمکی که به سازمان ملل‌متحد می‌کنیم انتظار شجاعت داریم. ما هیچ کار عملی از سازمان ملل‌متحد در مورد حفاظت ۳۵۰۰تن که تک‌تکشان قرارداد ضمانت کتبی از دولت آمریکا برای حفاظتشان در دست دارند، ندیدیم. کسانی که یکایک توسط اداره تحقیقات فدرال آمریکا ـ بخش ضدتروریست- اف.بی.آی مورد تحقیقات قرار گرفتند و معلوم شد که حتی ۱نفرشان هم ربطی به تروریسم ندارد.
آقای مارتین کوبلر به من توضیح بده، چه منطقی برای کاری که کرده‌یی داری که در اصل امضای حکم اعدام ۳۵۰۰ شهروند بی‌سلاح است، این کاری نیست که سازمان ملل‌متحد انجام می‌دهد.
مالکی قرار است از کاخ سفید دیدن کند، من می‌دانم که بازدید از کاخ سفید یک تشریفات است، علامتی بسیار مهم برای به‌رسمیت شناخته شدن کسانی است که از کاخ سفید دیدن می‌کنند و اینها کشورهای مهمی هستند. ما نگفتیم که نخست‌وزیر مالکی تحت بازپرسی توسط دادگاه اسپانیایی به جرم جنایت جنگی است که در اشرف در ماه آوریل سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد.
چطور است که رئیس‌جمهور آمریکا از شخصی که تحت بازپرسی یک دادگاه به جرم جنایت جنگی است، دعوت می‌کند و با او در اتاق بیضی رئیس‌جمهور می‌نشیند؟ این دفتر به رئیس‌جمهور آمریکا تعلق ندارد به تمامی مردم آمریکا تعلق دارد و ما باید به کسانی که در این دفتر می‌نشینند، افتخار کنیم. هیچ شکی نیست که نخست‌وزیر عراق نیروهای عراقی را در هشتم آوریل سال ۲۰۱۱ به کمپ اشرف فرستاد که باعث کشته شدن ۳۶ اشرفی شد، این افراد به طرز وحشیانه‌یی توسط نیروهای عراقی که مالکی فرستاده بود، به قتل رسیدند.
این بدین معنی است که اگر مدارک حقیقت داشته باشند که من معتقدم حقیقت دارد، در اصل نخست‌وزیر به‌عنوان یک مجرم جنگی در دادگاه اسپانیا محکوم خواهد شد. من معتقدم که نوری مالکی، کسی که به کمک ما نخست‌وزیر عراق شد، یک جنایتکار جنگی است.
آمریکا باید متوجه باشد، ما باید مطمئن شویم که آمریکا به این مسأله توجه می‌کند، فقط گفتن این‌که ما به این مسأله توجه می‌کنیم کافی نیست. ما ۴۱روز بیشتر وقت نداریم. ۳۵۰۰تن بدون سلاح در بیابانهای عراق هستند که آمریکا در قرارداد کتبی به آنان گفته از شما حفاظت می‌کنیم. ما این‌جا مسئولیت به گردن داریم، من چنین فهمیدم که آقای سفیر گفته است ما کمک خواهیم کرد ولی مسئولیتی در این مورد نداریم. آقای سفیر، آقای رئیس‌جمهور، البته که ما مسئول هستیم، ما به آنها قول داده‌ایم، به آنها نوشته داده‌ایم، ما مسئولیت داریم، مسئولیت قانونی به گردن ماست. من دوست ندارم که کشورم در یک جنایت جنگی دست داشته باشد، چنان که هلندیها در صربستان دست داشتند، کسانی که روی خود را از یک جنایت برمی‌گردانند، شریک جرم هستند، که این مرا به نکته ما قبل آخر در صحبتهایم می‌رساند.
من هنوز نمی‌دانم که چرا سازمان مجاهدین خلق ایران در لیست است. من مطمئن هستم این وکلای حاذق برای شما توضیح خواهند داد که چرا سازمان مجاهدین خلق نباید در لیست باشد و من هم فکر می‌کنم آنها نباید در لیست باشند ولی من وکیل نیستم. ما می‌توانیم در این مورد بحث کنیم، اما من می‌دانم مدرکی وجود ندارد که من ببینم مجاهدین خلق باید در لیست باشند، کسی مدرکی به کنگره آمریکا ارائه نداده است، کسی به کمیته اطلاعات و امنیت کنگره پشت درهای بسته هیچ مدرکی نشان نداده است. کسی هیچ مدرکی در مطبوعات عمومی یا جلسات خصوصی به اعضای کمیته اطلاعات کنگره آمریکا ارائه نکرده است که سازمان مجاهدین خلق ایران از نظر قانونی یا حقوقی باید در لیست قرار بگیرد.
در این‌جا فقط یک توضیح وجود دارد که دولت فکر می‌کند اگر سازمان مجاهدین خلق را در لیست نگاه دارد، ملاها با ما خوش‌رفتار خواهند بود. خب، اولاً این یک سیاست شکست خورده است. من می‌دانم که وزارت‌خارجه تاریخچه طولانی دارد در دفاع از سیاستهای غلط خودش که گاهی بیش از ۵۰سال عمر دارند و این یکی دیگر از این اشتباهات است.
ما به نوعی در سال ۱۹۹۷ فکر می‌کردیم اگر سازمان مجاهدین خلق را نامگذاری کنیم، ملاهای رژیم ایران به عراق بمب نخواهند فرستاد و سربازان ما را به هوا نخواهند فرستاد، بمب اتمی درست نخواهند کرد، به تروریست در خاورمیانه و سراسر جهان کمک نخواهند کرد و شاید با ما خوش رفتار خواهند شد. حالا ۱۴سال از آن تاریخ گذشته است و من هیچ خوش رفتاری ندیده‌ام.
در حقیقت ما سیاست خارجی خود را به دولت ایران واگذار کرده‌ایم. به ملاهایی که بر ایران حکمرانی می‌کنند، به جای آن‌که به مردم ایران واگذار کنیم که سیاست خارجی رئیس‌جمهور و وزارت‌خارجه ما را شکل دهند. من این را می‌گویم به دو دلیل، من فکر می‌کنم که بی‌عدالتی بزرگی در حق ۳۵۰۰تن که به آنها قول حفاظت داده بودیم روا داشته‌ایم. من فکر می‌کنم آمریکا کشور بزرگی است، پس ما باید روی قول خود بایستیم. ولی من به‌دلیل بزرگتری بر این باور هستم، دلیلی که من بر این باور هستم ربط زیادی به اشرف ندارد، ربطی به سازمان مجاهدین خلق ندارد، به آمریکا مربوط است. این کشور بر مبنای کرامات انسانی در ۲۳۵سال پیش بنیان گذاشته شد.

من معتقد نیستم که آمریکاییها استثنایی هستند، من فکر نمی‌کنم که آمریکاییها بهتر از آفریقاییها یا آسیاییها یا کسانی دیگر هستند. ولی من فکر می‌کنم ما به‌خاطر محتویات آیین‌نامه بنیانگذاری کشورمان، به‌خاطر اعلامیه استقلال، و قانون اساسی‌مان یک ملت خاص محسوب می‌شویم. چون این مدارک چیزی را برقرار کردند که هیچ جای دیگر قبلاً انجام نشده بود. چیزی در قانون اساسی ما وجود دارد که در بهترین قوانین اساسی کشورهای دیگر وجود ندارد و آن حفاظت از گروههای کوچک سیاسی است. گروههای کوچک سیاسی نه گروههای کوچک قومی، چون حفاظت از گروههای کوچک قومی در بسیاری از قوانین اساسی کشورهای دیگر وجود دارد. چیزی که آمریکا به آن احترام می‌گذارد و به چراغ راه و نمونه‌یی برای کشورهای دیگر تبدیل شده است، ما معمولاً در سطح استاندارد هایمان زندگی نمی‌کنیم ولی ما بر تعهدی که به دیگران داده‌ایم، می‌ایستیم.
دلیلی که مردم حتی با وجود اشتباهاتمان به ما احترام می‌گذارند این است که ما از خودمان انتظار بیشتری به‌عنوان یک ملت داریم، و این چیزی است که این‌جا درخطر است.
ما چگونه عمل می‌کنیم درحالی‌که از خودمان چه چیزی را انتظار داریم. ما ۳۴۱روز پیش شروع کردیم. حداقل از زمانیکه من درگیر این موضوع بوده‌ام، وگرنه شما که خیلی پیش از آن شروع کرده بودید. آقای رئیس‌جمهور، ما باید الآن اقدام کنیم. نه تنها برای افراد در اشرف، نه فقط به‌خاطر این‌که ما باید رژیم حاکم در ایران را تغییر دهیم، ما باید اقدام کنیم چون ما به‌خاطر کشور خودمان برخاسته‌ایم، زمانی که برای افراد ساکن در اشرف می‌ایستیم.
و اگر ما این کار را انجام ندهیم، نه تنها ما شریک جرم در قتل ۳۵۰۰نفرکه به آنها قول حفاظت داده‌ایم خواهیم بود، بلکه در بی‌ارزش کردن اصول کشورمان هم دست خواهیم داشت، من فکر نمی‌کنم، هرگز هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی، هرگز، بخواهد در این عمل دست داشته باشد

دوستان ديگر زمان نشستن نيست بايد اقدامي كرد.دولت عراق با نيات پست و جنايتكارانه خود ميخواهد عليه هموطنان مان در دركمپ اشرف حمام خوني ديگر راه اندازد-كه البته سركوب ديكته شده خامنه اي است. به عنوان ايراني آزاديخواه كه جان انسانها برايتان اهميت دارد,محكوم كنيد و هر كمكي كه از دستتان برمي آيد انجام بدهيد اين پتيشن را كه براي اين هدف ساخته شده است امضاء كنيد.
حتما براي امضاء فقط لايك نزنيد بلكه اسم و ايميل خودتان را وارد كنيد و بعد ساين اين كنيد
اطلاعات شما محفوظ ميماند
براي امضاء اينجا كليك كنيد

Thursday, November 24, 2011

زمان در حال اتمام است -بي تفاوتي بس است -به عنوان ايراني آزاديخواه كاري كن تا حمام خوني ديگر اتفاق نيفتد

دوستان ديگر زمان نشستن نيست بايد اقدامي كرد.دولت عراق با نيات پست و جنايتكارانه خود ميخواهد عليه هموطنان مان در دركمپ اشرف حمام خوني ديگر راه اندازد-كه البته سركوب ديكته شده خامنه اي است. به عنوان ايراني آزاديخواه كه جان انسانها برايتان اهميت دارد,محكوم كنيد و هر كمكي كه از دستتان برمي آيد انجام بدهيد اين پتيشن را كه براي اين
هدف
ساخته شده است امضاء كنيد.
حتما براي امضاء فقط لايك نزنيد بلكه اسم و ايميل خودتان را وارد كنيد و بعد ساين اين كنيد

اطلاعات شما محفوظ ميماند
براي امضاء اينجا كليك كنيد





























Tuesday, November 22, 2011

دنيا بايدهمين حالا اقدام نمايد-قتل عام ديگري در راه است



دنيا بايد همين حالا اقدام نمايد....
مالكي به همراه اربابش خامنه ايي ,براي بستن شهر اشرف و ضرب الاجل تا پايان دسامبر تلاش مي كنند و ميخواهند به اين بهانه قتل عام ديگري انجام دهند
دوستان براي نجات جان اين هزاران انسان بيگناه اولين قدم حمايت شماست از همه شما به عنوان ايراني آزاده و شريف ميخواهيم كه اين اقدام را محكوم كنيد:پتيشن امضاء براي محكوميت

https://www.petitionbuzz.com/petitions/delistpmoi

براي امضاء لايك كافي نيست بايد اسم و ايميل خودتان را واردكنيد بعد دگمه ساين اين را فشار دهيد
اطلاعات شما محفوظ است

Thursday, November 17, 2011

برادر و خواهري كه در يك جنايت به قتل رسيدند



اكبر و مهديه مددزاده هر دو مجاهداني بودند كه در روز 19 فروردين در اشرف درحاليكه نيروهاي تا دندان مسلح مالكي با حمايت خامنه اي به آنها حمله كردند ,با تني بي سپر و بي سلاح با دست خالي تا آخر ايستادند و به شهادت رسيدند.
اما اين توطئه با اين كشتار و قتل عام به پايان نرسيد. دولت مالكي در يك توطئه جديد به همراه اربابش خامنه اي دريك ضرب الاجل تا پايان دسامبر ميخواهد ساكنان مخالف رژيم حاكم بر ايران را دركمپ اشرف به زور جابه جا كند و اين نشان از يك قتل عام ديگر عليه ساكنان بي گناه و بي دفاع اين كمپ است.
به همين منظور دست ياري به سوي شما هموطنان و ايرانيان شريف دراز ميكنيم تا براي حمايت از جان هزاران ايراني ساكن اين كمپ كه در معرض خطر يك قتل عام ديگر هستند, اين پتيشن را امضا كنيد.فقط تا پايان دسامبر فرصت داريم. براي امضاء فقط لايك كافي نيست اسم و ايميل خود را وارد كرده و سپس ساين اين كنيد


براي حمايت از هزاران مبارز آزادي ايران حتما اين پتيشن را امضا كنيد و اطلاع رساني كنيد كه ديگر دوستان هم امضا كنند
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند

Monday, November 14, 2011

نامه دردمند پدر براي دختر جوانش -راستي سهم د خترم از حقوق‌بشر، یا حقوق انسان کجاست؟




نامه رضا هفت برادران، پدرصبا هفت برادران به ارگانهای بین‌المللی و حقوق‌بشری
من رضا هفت برادران، پدر صبا هستم، دلم می‌خواهد این نامه را همه ارگانها و افرادی که دست‌اندرکار حقوق‌بشر هستند بخوانند، و بگویند سهم صبا از حقوق‌بشر، یا حقوق انسان کجاست؟
روز شنبه بیستم فروردین سال ۱۳۹۰، حدود ساعت پنج و نیم بامداد، در حالی‌که، در بیمارستانی که دو سرباز مثل یک زندانی مواظب من بودند، به‌دنبال درخواست اهدای خون از این و آن بودم، تا زندگی صبا را نجات دهم، سرباز سوم رسید و گفت دخترت مرد! به شتاب به داخل بخش RCU بیمارستان عدنان خیرالله در بغداد برگشتم رنگ صبا سفید شده بود، و همه علائم روی صفحه خاموش شده بودند، و اثری از حیات نبود. این نقطه پایان یک تلاش ۱۴ساعته بود، از وقتی که صبا در یورش وحشیانه نیروهای مالکی به کمپ پناهندگان بی‌سلاح اشرف قسمت بالای پایش مورد اصابت قرار گرفت و شاهرگ و استخوان اصلی‌اش شکست، من تمام سعی‌ام را کردم که ذره‌ای احساس انسانی در جلادانی که مالکی به‌عنوان دکتر و محافظ بر ما گماشته برانگیزم تا شاید صبا زنده بماند، اما به‌زودی متوجه شدم که آنها یک تونل جهنمی‌درست کرده‌اند تا هر کس را که در صحنه نتوانسته‌اند به قتل برسانند در این تونل تحت نام درمان او را زجرکش و تمام کش کنند.
از بیمارستان موسوم به عراق جدید در اشرف تا جاده اصلی که به بعقوبه می‌رود حدود دو کیلومتر راه است، در این مسیر در هفت نقطه ما را متوقف کردند. در آخرین نقطه به سرگرد عراقی که ستون را بی‌دلیل متوقف کرده بود و می‌خواست نفرات همراه بیماران را به اشرف برگرداند تذکر دادم وضع صبا وخیم است و باید فوری اجازه حرکت دهید، زیر لبی به نفر کنار دستی‌اش گفت، چه خوب ماهم می‌خواهیم اینها بمیرند. بعد از دو ساعت به جاده اصلی رسیدیم. این اولین منزل وقت‌کشی بود، بعد ما را به بیمارستان بعقوبه بردند در حالی که دکتر عمر خالد رئیس بیمارستان مستقر در اشرف می‌دانست که عمل مورد احتیاج صبا فقط در بغداد میسر است. اعزام به بعقوبه بخش دیگری از سناریو اتلاف وقت بود

در بعقوبه وقتی پزشکان گفتند صبا باید فوری به بغداد اعزام شود، این کلمه فوری، دستاویز ایجاد صحنه دیگری از شقاوت جلادان مالکی شد. همان افسر عراقی که به او رائد یاسر می‌گفتند، نزد من آمد و برای نجات جان صبا گفت از مجاهدین جدا شو همین الآن بهترین امکانات را برای درمانش فراهم می‌کنم. و بعد تو و او را به بهترین کشورها مثل فرانسه یا هرجا که تو بخواهی می‌فرستم.
یاد اوین و بازجوییهای سال ۶۰ افتادم

صبا هم از کودکی با در و دیوار زندان آشنا بود. با صدای شکنجه می‌خوابید و با صدای شکنجه بیدار می‌شد.
سرانجام پس از گذران دوران کودکی در رنج بسیار، از ایران خارج شدیم. و به اشرف آمدیم و بعد از مدتی صبا را با خواهرش به آلمان فرستادیم، جایی که همه گونه امکانات درس و زندگی را در اختیار داشت. اما گویی همین صدای شکنجه در طول زندگیش همواره در گوشش بود. این صدا به‌زودی تبدیل به صدای شکنجه تمام ملت ایران توسط رژیم ولایت‌فقیه شد و صبا را برای رهایی میهن، به تلاش وا داشت.
سرانجام صبا اشرف را انتخاب کرد. جایی که عاشقان آزادی ایران پناه گرفته‌اند.
و حالا صبای تیر خورده با من بعد از این‌که نصف روز برای مداوا از اشرف تا بعقوبه ما را سردوانده‌اند و درحالی که هر لحظه در اثر خونریزی داخلی مثل شمع در جلوی چشمانم آب می‌شود، باید بار دیگر، هردویمان آزمایش پس می‌دادیم، اما پاسخ ما را امام حسین با هیهات مناالذله از پیش داده بود. به افسر عراقی گفتم ما در عراق توقع امکانی بیش از آن‌چه مردم عراق دارند نداریم، و تو هم بهتر است آن امکانات را که‌داری برای خودت استفاده کنی و فقط ما را سریع به بغداد برسانی.
همین پاسخ کافی بود که دشمن زجرکش کردن صبا را با اتلاف وقت بیشتر دنبال کند، تا حدی که بعد از نزدیک ۱۴ساعت خونریزی داخلی در ساعت ۲۱شب او را به اتاق عمل رساندند، و در شرایطی که من اجازه تحرک نداشتم از من می‌خواستند که خون برایش تهیه کنم. نتیجه‌این تونل شکنجه چیزی جز شهادت صبا نبود، و داغ چهره معصومش که ساعتها در بیهوشی نفس نفس می‌زد، تا ابد بر دل من حک شد. جانیان حتی پیکرش را هم به من نمی‌دادند، و آن را وسیله چند روز کشمکش و جنگ روانی و عذاب دادن من و خواهرش کردند.
آیا صدای صبا را کسی شنید؟ سهم صبا از حقوق انسانی و حقوق‌بشر کجاست؟ سهم خواهران و برادران صبا در شهر اشرف چطور؟
راستی آیا در پشت عباراتی مثل «کنوانسیون چهارم ژنو» «حقوق پناهندگی» «اصل آر.تو.پی» «حقوق‌بشر» و... وجدانهای بیداری هم هست که بپرسد چرا؟ چرا مالکی به دستور رژیم آخوندهای حاکم بر ایران، خون مجاهدین را می‌ریزد، و از کسی صدایی در نمی‌آید؟ آیا صدای صبا را نشنیدید؟ او در آخرین پیامش گفت: تا آخر ایستاده‌ایم تا آخر می‌ایستیم.
بله ما در هرصورت راهمان را با ایستادگی بر سر اصولمان باز می‌کنیم، اما شما... ... ؟

لطفا براي حمايت از جان سه هزار و چهارصد مبارز آزادي ايران اين پتيشن را امضا كنيد چون فقط تا آخر سال ميلادي وقت داريم
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم

Friday, November 11, 2011

دختر 24 ساله شجاعي كه بيگناه به قتل مي رسد -سرگذشتش را بخوانيد




در رکاب خورشید
برگهایی از زندگی کوتاه اما پربار جاودانه‌فروغ اشرف، شهید مجاهد خلق نسترن عظیمی دزفولی
جاودانه فروغ اشرف مجاهد شهید نسترن عظیمی
«می‌خواهم که با تمام قوا از ارزشهای سازمان دفاع کنم و در این کارزار بزرگ در کنار سایر اشرفیها در تمام صحنه‌ها و رویاروییها هیهات مناالذله خودم را بگویم و تا آخرین قطره خونم در رکاب خواهرمریم بمانم» - از نامه مجاهد شهید نسترن عظیمی به مریم رجوی

بی‌قرار بود و برای پرواز رهایی لحظه‌شماری می‌کرد، تنها کلام بر لب‌اش بیا بیا بود؛ این صدای نسترن است:
«در واقع این همون معامله خامنه‌ایه، این همون معامله خامنه‌ای با مالکیه که چون کار خودش رو تو قیام تو ایران تموم شده می‌بینه و اتفاقا ما پیام مجاهد شهید محسن دگمه‌چی رو همین چند وقت پیش شنیدیم. پیام ایشون به همه اشرفی‌ها به همه اشرف‌نشانها و به همه مردم ایران ایستادگی، ایستادگی و ایستادگی بود و ما هم همونطور که از قبل گفتیم و الآن هم به ولی‌فقیه ارتجاع می‌گیم همین پیاممون بیا بیا بهشه. هر چی تو چنته‌داری بیار، هر کاری می‌خوای بکن، ما ذره‌یی از آرمان مون، ذره‌یی از هدف‌مون کوتا بیا نیستیم».
«تعهد می‌دم که همیشه حاضر به جنگ باشم. همیشه شمشیرم آماده باشه. حاضرم، به خدا تا آخرش هستم فقط سازمان و رهبری‌ام رو دارم. به همه چیز هم بیا بیا می‌گم». از نامه به رهبر مقاومت

چهار روز قبل از شهادتش گفت: «پیام ما به‌عنوان مجاهد اشرفی به‌عنوان زنان مجاهد اشرفی یک چیز بیشتر نیست، اونهم اینه که: ولی‌فقیه هر چی تو چنته‌داری بیار. زرهی که سهله بیشتر از اینش رو هم بیار. ما خیلی وقته که بیا بیا مون رو گفتیم، الآن هم می‌گیم و تا وقتی تو رو سرنگون نکنیم مطمئن باش که ذره‌یی از این مسیر و ذره‌یی از این هدف مون کوتاه بیا نیستیم.

نسترن بی‌قرار بود. دل در گرو خلقی اسیر داشت و نبض‌اش همواره با آنان می‌تپید. در شب عاشورای سال۸۸ درحالی‌که قیام در ایران جوشان و خروشان بود نوشت:
«این‌جانب نسترن عظیمی در شب عاشورا و در شرایطی که خلق قهرمان، ایران را با خون پاک خود از هرگونه شرک و یزیدیان مطهر ساختند و عزم خود را جزم کردند تا یزید زمان را سرنگون سازند من هم به‌عنوان مجاهد خلق که همه چیزم را فدای خلقم کردم و در مسیر عاشورا قدم گذاشته‌ام در شروع بهار ۷ خود را نیازمند می‌بینم که در مداری بسا بالاتر دوباره انتخاب کنم، دوباره به امام حسین حاضرم را بگویم و با ۱۲۰هزار شهید که اکنون خونشان به گل نشسته... عهدی دوباره می‌بندم و با برداشتن این قدم و هم سو با مردم ایران علیه ظلم و ستم خمینی و آل خمینی آماده و حاضر به جنگ هستم... . هیهات منا الذله. حاضر حاضر حاضر-۵-۱۰-۸۸».
وقتی نسترن عظیمی را دستگیر کردند، سال دوم کامپیوتر را می‌گذراند، دانشجویی فعال بود و در بسیاری از تجمعات اعتراضی دانشجویان به‌خصوص در دانشگاه پلی‌تکنیک شرکت داشت و همین خاطر او را دستگیر کردند. نسترن مدتی را در بند ۲۰۹ به‌سر برد. اما زندان اراده او را برای ادامه مبارزه به شیوه مؤثرتر جزمتر کرد. پس از آزادی از زندان، از طریق یکی از آشنایانش با مجاهدین و اشرف آشنا شد.

«تا آذر ماه ۸۵ که نیلوفر از اشرف برایم نامه داد. من نمی‌دانستم که سازمان وجود دارد. همین باعث کنجکاوی من شد. در اینترنت شروع کردم به سرچ و جست و جو... کم کم تصمیم گرفتم که به اشرف سفری داشته باشم و رابطه‌ام را با سازمان قوی‌تر کردم.

نسترن برای دیدار و آشنایی به اشرف آمد. اما در بازگشت به ایران، دستگیر شد. اما حال دیگر دنیایش عوض شده بود، آن‌چه در اشرف دیده بود تا اعماق وجودش رسوخ کرده و روح زلالش را سیراب کرده بود. وقتی با وثیقه‌یی سنگین آزاد شد، دیگر ماندن تحت آن حاکمیت ننگین و مشاهده دردهای مردم بدون این‌که بتواند کاری برای آنها بکند، برایش رنجی جانکاه و تحمل‌ناپذیر بود. او انتخابش را کرد‌ه بود، فکر ادامه تحصیل، وثیقه سنگین و تهدید دستگیری مجدد در مسیر، چیزهایی نبودند که بتوانند کمترین خللی در اراده او برای رسیدن به آن‌جا که برایش بی‌تاب بود، ایجاد کنند. او برای اشرف بی‌قرار بود و به‌اشرف پیوست.
خودش در این مورد نوشته:
در این پروسه به این رسیدم که هیچ‌کسی اتفاقی اشرفی نشده است. اشرف هم در خاک خلاصه نمی‌شود که ساده بتوان آن را به‌دست آورد. برای اشرفی ماندن باید (قیمت) داد… الآن که این سعادت نصیبم شده است که در مقام یک اشرفی بتونم در این کار حضور داشته باشم تعهد… می‌دهم که این ۶سال پایداری را پر کنم…».

آنها که نسترن را در صحنه‌های نفس‌گیر ۶ و ۷مرداد دیده بودند چنین گواهی دادند:
«روز ۶مرداد، روز حمله به اشرف در مرداد۸۸، نسترن درصف اول بود و در مقابل مزدوران مهاجم می‌جنگید»

اما این بار در ۱۹فروردین، نسترن، نسترن دیگری بود. آخر او تعهد جنگ صد برابر داده و نوشته بود:
«من مجاهد خلق اشرفی با اشراف کامل به شرایط درسال قیام و خیزش متعهد می‌شوم که در راستای تحقق آرمانم گام بردارم و حاضرم برای تحقق آن بهایش را بپردازم این منم مجاهد خلق که فریاد سر می‌دهم هیهات منا الذله با عزمی راسخ‌تر از قبل در پیوند با شهیدان راه آزادی»
و این چنین بود که نسترن در حماسه فروغ اشرف در حالی که تنها ۲۴بهار را تجربه کرده بود، اما شهامت و جنگ‌آوریش به سرداران جنگ‌دیده و میدان آزموده می‌مانست؛ جنگی با دستهای خالی و تنهای بی‌سپر در برابر گلوله و تیربار و زرهی و هاموی باشد.
آری نسترن این چنین بر عهد و سوگند خود وفا کرد و خروش حاضر، حاضرش را در برابر دژخیمان به فریادی که طنینش تا جاودان باقی خواهد ماند مبدل ساخت

لطفا براي حمايت از جان سه هزار و چهارصد مبارز آزادي ايران اين پتيشن را امضا كنيد چون فقط تا آخر سال ميلادي وقت داريم
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند

Thursday, November 10, 2011

عكس قتل عام 36تن از ايرانيان مخالف رژيم ايران را ببينيد



قتل عام اين 36تن ايراني مخالف رژيم ايران در روز 19 فروردين در كمپ اشرف توسط نيروهاي تا دندان مسلح مالكي با حمايت خامنه ايي صورت گرفت. آنها طبق يك توافقنامه ما به ازا تحويل دادن سلاحهايشان تحت حفاظت نيروهاي آمريكايي قرار ميگرفتند. اما در روز 19 فروردين هيچ چيز جز تنهاي بي سپر و بي سلاح براي حفاظت از خاكشان نداشتند.
اين در حاليست كه در يك توطئه جديد ديگر مالكي به همراه اربابش خامنه ايي با گذاشتن يك ضرب الاجل تا پايان دسامبر ميخواهد ساكنان مخالف ايراني را دركمپ اشرف به زور جابه جا كند و اين نشان از يك قتل عام ديگر عليه اين ساكنان بي گناه و بي دفاع است.
به همين منظور از شما ايرانيان آزاده ميخواهيم كه براي حمايت از جان هزاران ايراني ساكن در كمپ اشرف كه در معرض خطر يك قتل عام ديگر هستند, امضا كنيد.فرصت فقط تا پايان دسامبر است.
براي امضا لايك كافي نيست, بايد اسم و ايميل خود را وارد اين صفحه كرده و ساين اين كنيد.

مرگ بر ديكتاتور خامنه اي قاتله ولايتش باطله

شعرطنز جمهوري بي رئيس جمهورخامنه اي

Wednesday, November 9, 2011

زن مهندسي كه در صحنة درگيري دليرانه آزادي را فرياد زد !







زني كه با شجاعت در صحنة درگيري, قاتلش را انگشت بر دهان باقي گذاشت !





لطفا براي حمايت از جان سه هزار و چهارصد مبارز آزادي ايران اين پتيشن را امضا كنيد چون فقط تا آخر سال ميلادي وقت داريم
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم

Sunday, November 6, 2011

پرستاري كه در صحنه درگيري رودرو خود را سپر بلاي دوستانش كرد


شکر نعمت وصل
نگاهي به زندگي جاودانه‌فروغ اشرف، شهيد مجاهد خلق شهناز پهلواني
تولد: 1340- رامهرمز
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
سالها در پي وصل به‌سرچشمه بود، وقتي به‌اشرف رسيد، احساس قطره‌يي را داشت که به‌ دريا پيوسته است. شکر نعمت وصل را مي‌شد در شور و اشتياقش براي کار و مسئوليت و به‌ميدان شتافتن ديد که پرشکوه‌ترين فرازش در روز 19فروردين بود.

شهناز پهلواني، زن مجاهدي که براي وصل سير و سلوکي سخت و طولاني را طي کرده بود، اکنون در وصل خود جاودانه شده است. او خود درباره مسيري که تا وصل به‌مجاهدين و رسيدن به‌اشرف طي کرده نوشته است:
«من در خانواده‌يي مذهبي يا به‌عبارتي متعصب که اسلام را تقليد کورکورانه از آخوندها و خم و راست شدن بدون مفهوم روزانه که نماز ناميده مي‌شد، بزرگ شدم. هربار که به اصفهان مي‌رفتم (به جلسات آخوندها) احساس تضادم از چنين اسلامي بيشتر مي‌شد… بعد از انقلاب خوب جو سياسي باز شد و آرزوي من برآورده گرديد. هر کتابي مي‌خواستي وجود داشت و من نيز چون تشنه‌يي که هرچه آب دريا را مي‌نوشد تشنه‌تر مي‌شود، شده بودم».
شهناز وقتي در جستجوهايش با نام مجاهدين آشنا مي‌شود، درنگ نمي‌کند:
«بعد از کلاس رفتم دفترشان، از قضا آن روز يک سخنراني از برادر مسعود گذاشته بود. بدون سختي آرام نشستم و گوش دادم ولي ندايش تا مغز استخوانم اثر کرده بود. سعي کردم مقاومت کنم و احساسم را حتي از خودم پنهان کنم و مطالعه را چاره مي‌دانستم…».
شهناز که در آن زمان هنوز دانش‌آموز بود، در کنار مجاهدين فعاليت را آغاز مي‌کند و هر چه مي‌گذرد و به سرعت پيوندش عميق‌تر مي‌شود:
«تابستان که به نجف آباد (اصفهان) رفتيم، بازگشتي در آن نبود و من تا آن زمان ميزان وابستگيم را به سازمان نفهميده بودم، ديگر قادر نبودم بدون آنها زندگي کنم…».
شهناز که براي رسيدن به‌اشرف راه سخت و طولاني را طي کرده بود، به‌راستي شکرگزار نعمت وصل بود و اين را مي‌شد در تمام لحظات زندگي انقلابيش و تمام حرفها و نوشته‌هايش ديد.

«هميشه به‌خاطر بودن در زير چتر رهبري مسعود و مريم سپاسگزار خداي يکتا هستم اگر‌چه مي‌دانم اگر حتي سلول سلول وجودم زبان بگشايند قادر نيستم پاسخگوي حتي يک دقيقه هدايت و داشتن چنين رهبري را جبران کنم».
روز 19فروردين با اصرار، خودش را به صفوف اول رساند. مي‌گفت مي‌خواهم از خاک اشرف که حريم آزادي و اميد مردم ايران است تا آخرين قطره خونم دفاع کنم. شوق پرواز وجودش را پرکرده و سرانجام به عهدش و سوگندش وفا کرد و چون ستاره‌يي 
د‌رخشان به کهکشان شهيدان پيوست.


براي نجات هزاران مبارز آزادي ايران لطفا
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند 


Friday, November 4, 2011

زن خبرنگاري كه در صحنه درگيري درحين فيلمبرداري به قتل رسيد


کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
تبریک وطن چه دخترانی داری
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری


تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۱۳۷۷


«به‌عنوان یک مجاهد می‌گویم که حتی اگر حملاتی صدبار بالاتر از ۶-۷مرداد بشود، باز بیا بیا می‌گویم و می‌گوییم و اصلاً ما برای همین آمدیم، برای جنگ آمدیم... . بنابراین الآن وقت جنگ است و اگر در این میان شهادت و یا هر آزمایش و ابتلایی نصیبم شد، صد بار بیا بیا می‌گویم چون برای همین آمدم و شهادت که اصلاً خودش بالاترین افتخار است…»


این قسمتی از نامه مجاهد دلاور آسیه رخشانی است. آسیه در پایان هر نامه‌یی خود را برازنده نام مجاهد می‌دانست و چنین امضا می‌کرد مجاهد خلق و یا مجاهدتان آسیه.


به‌خاطر شرایط خفقان در ایران آسیه به همراه خانواده‌اش مجبور به ترک کشور شد. او در دوران جنگ کویت به‌خاطر شرایط منطقه از مادرش جدا شد و به آمریکا رفت. آسیه رخشانی به‌رغم داشتن یک زندگی مرفه در آمریکا هرگز از فکر مردم محروم ایران و جوانان هم‌سن و سالش باز نماند. او در سال ۱۳۷۷ عزم پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران کرد و یک اشرفی شد.


آسیه در روزهای تشدید محاصره و تهاجم همه‌جانبه دشمن علیه اشرف نوشت: همان‌طور که سوگند خون و نفسم را خوردم، یک بار دیگر عهد می‌بندم و تجدیدعهد می‌کنم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم ولو هیچ وقت به پیروزی نرسیم ولو تا صد سالگی در اشرف بمانم یا این‌که قرار شود همین فردا شهید شوم، سوگند می‌خورم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم جزء اون ۷۲تن برادر مسعود و خواهر مریم باشم و با تمام وجودم مجاهدت کنم و با اسم مجاهد خلق وارد قبرم شوم و خواهم شد. چون قبل از هر چیز، و قبل از هر پیروزی و شکست یا هر بحث دیگه‌ای، مجاهدین و خواهر مریم و برادر مسعود آرمان من هستند و بدون آنها زندگی برایم هیچ معنی ندارد. او یک بار در نامه‌اش به رهبر مقاومت نوشته بود:

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پر آسیب
درد عشق تو، درد بی‌درمان
بندگانیم جان و دل برکف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
همه چیز نسل انقلابی زنان و دختران ایران زمین، شگفت و تحسین انگیز است. عزم، آرمان، عقیده، و این همه را از خلال جملات کوتاه و مختصری که در نامه‌ها و سوگندنامه‌هایشان نوشته‌اند می‌توان دریافت. به این عبارات نگاه کنید آیا این سخنان یک دختر جوان با همه آمال و آرزوهای زندگانی متعارف است، یا سخنان یک انقلابی عارف شیدای رهایی.

«دنیای خلص انقلابی، آدم را، با شما پر می‌کند. مردم کوتاه نمی‌آیند آنها چشمانشان را به تو دوختند و تو کسی هستی که فدا می‌کنی برای خدا، برای خلق و برای آزادی یک ملت. و امیدشان تو هستی از خدا می‌خواهم لیاقت رزم در رکابت را به من بدهد»


آری! شناخت این نسل، مثل شناخت همه گنجهایی که یک ملت می‌تواند داشته باشد، به گذشت زمان نیاز دارد. آن‌گاه که ایران از ستم و زنجیر ارتجاع، رها شد. درهمان آینده‌ای که عزم همین زنان و همین دختران، آن را به وجود خواهد آورد. و آنها برای آن قسم خوردند:

آسیه از اهالی خون‌گرم سیستان و بلوچستان بود. با این‌که هرگز آن‌جا را ندیده بود، اما سرشار از عشقی عمیق به خلق‌اش بود. همواره اخبار قیام مردم را دنبال می‌کرد و مردم را قدرت لایزالی می‌دانست که وقتی اراده کند و توسط پیشتاز هدایت شود، هیچ نیرویی نمی‌تواند در برابرش بایستد.

«می‌فهمم که رسیدن مردم‌مان به آزادی و پیروزی با کلان تعهد ما مجاهدین گره خورده است و این دو جدای از هم نیست. به همین خاطر یقین دارم که ما مجاهدین مطمئناً به وظیفه و مسئولیت تاریخی خودمان پاسخ خواهیم داد. اللهم انصر المجاهدین، الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»


و سرانجام او مشتاقانه به صحنه نبرد برای دفاع از خاک اشرف شتافت. اشرفی که برای او نه یک زمین که یک آرمان بود. آسیه با این‌که می‌دانست مزدوران پلید خامنه‌ای ـ مالکی خیلی نسبت به فیلم‌برداران کینه دارند و یکی از اولین اهداف سلاحهای خونریزشان فیلم‌برداران هستند، با این حال دلاورانه از صحنه‌های حماسه فروغ اشرف فیلم‌برداری می‌کرد. دوربین او همراه با آخرین تپشهای قلبش هم‌چنان به‌ثبت جنایات مزدوران و رشادتهای مجاهدان ادامه داد.


در آخرین ثانیه‌های حیات پرافتخارش وقتی یکی از خواهران فریاد می‌زد «آسیه نشونت کرده»، او حواسش به دیگران بود و فریاد می‌زد که بخوابید روی زمین و هم‌چنان به‌ثبت صحنه‌ها ادامه می‌داد.


«هیهات مناالذله، هیهات مناالذله، هیهات مناالذله. من مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و هیچ حرف دیگری بر سر این موضوع ندارم. جسد من یا در اشرف خاک خواهد شد و یا در مسیر آزادی وطنم ایران و یا در خاوران کنار مجاهدان قتل‌عام شده. برای من هر لحظه و ثانیه در اشرف بودن و در سازمان مجاهدین بودن منت است و نعمت و از خدا هیچ چیز دیگر غیر از این نمی‌خواستم و نمی‌خواهم». این آخرین جملات آسیه رخشانی در آخرین تعهد نامه او بود.


آسیه هنوز هم در صحنه‌های مقدم نبرد حضور دارد در رود خروشانی که می‌رود بساط ارتجاع را از بیخ و بن برکند، آسیه و آسیه‌ها هنوز و همیشه در صفوف مقدم به پیش می‌تازند.



يكي از تصاويري كه آسيه در آخرين لحظات از نزديك فيلمبرداري كرد 
 

براي نجات ديگر مبارزان آزادي ايران درشهر اشرف لطفا اين پتيشن را امضا كنيد
http://www.petitionbuzz.com/petitions/delistpmoi
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم

بيانيه مطبوعاتي العراقيه :محكوميت سفرصالحي به عراق

اصرار مالكي بربستن اشرف خشم ما را برانگيخته است

فراخوان سازمان وانجمنهاي اسپانيا ,لغوضرب الاجل اشرف

Thursday, November 3, 2011

ما همه يك صباييم



اينك سپيده ي آشتي چه قدر نزديك است
و خون سرخ رنگ منقبض ما
آخر به عمق قلب جهان
راه خواهد يافت


لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند 

نامه پدرومادرشهيدبهنودرمضاني به گزارشگرويژه

بيانيه عفوبين الملل درتمديدضرب الاجل مالكي عليه اشرف

Wednesday, November 2, 2011

اگه جان انسانها برات مهمه يه سر به اين بزن

اگه جان انسانها برات مهمه يه سر به اين بزن



براي نجات هزاران مبارز آزادي ايران لطفا اين پتيشن را امضا كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند