سالي كه چشم گشودم سالي سياه و بد بود
آماج تير و خنجر زندان و ديو و دد بود
سالي كه چشم گشودم شايد هميشه شب بود
شهر از ترانه خالي جانها همه به لب بود
نام مخفي ات چراغ زندگي زير سقف آهنين تيرگي
جاودان سازمان من اي تو بهار ايران من
سالي كه چشم گشودم لبها همه به دشنام
آواز نحس زنجير آغاز فصل اعدام
روزي درون گنجه زير طلسم بيداد
بر يك كتاب كوچك چشمم به عكست افتاد
ياس مرد و اشك شوق من چكيد اين دل عاقبت به آرزو رسيد
جاودان سازمان من اي تو بهار ايران من
سالي كه چشم گشودم طي شد به زحمت و درد
تا آنكه شهر آسي آتشفشان بپا كرد
سد را شكست چون رود جاري شد از خيابان
نامت شكفت بر لب بي ترس بند و زندان
عاقبت خروش خون صدهزاران مژده دادو شد بشارت بهار
وقت آن رسيده تا كه بردمي اي طلوع روشن پر افتخار
جاودان سازمان من اي تو بهار ايران من
No comments:
Post a Comment